عسل جان . سلام .

اول آدرس وبت رو بده . بعد هم اون رو برای بعضی ها نوشته بودم که خوب ....

در ضمن ایمیل من هم تو وب نوشته شده . میتونی ایمیل بزنی بهم . من هر جا که باشم و هر کاری که بکنم برا تو جوابم .



تاريخ : شنبه بیست و هفتم تیر ۱۳۸۸ | 19:14 | نویسنده : آمنه آقایی |
عسل جان :

مگه میشه شما ها رو فراموش کرد . شما زنبورک کوچولوی من هستی که تو این تابستون هم زیاد پیدات میشه . دیدی زنبورارو ؟ بچه ها می گفتند وب داری اما آدرسی به من ندادی . چرا ؟

تنیس جان (تندیس خانم ) :

ایمیلت رو مرتب چک می کنم . کتابت در چه حال است ؟

یسنا خانم عزیز:

ممنونم . تابستون خوش می گذره ؟ از مسافرت ها چه خبر ؟ از باقالی ها چه خبر ؟



تاريخ : شنبه بیست و هفتم تیر ۱۳۸۸ | 18:31 | نویسنده : آمنه آقایی |
عسل عزیز.

متشکرم . از همه محبتی که نثارم میکنی . ولی میدونم که کاری رو که گفتی انجام نمیدی .

تندیس جان :

گفتی که چرا چند وقتی است که وبم رو آپ نمیکنم . حالا میخوام این کار رو بکنم . اما میدونی دلم بدجوری از دست بعضی ها پر است . فکر میکنم اشتباهم این بود که ۹ماه سال تحصیلی رو به ۱۲ماه تبدیلش کردم . این ابیاتی که پایین است به تو مربوط نمیشود . شما میتونی همچنان از طریق ایمیلم باهام در ارتباط باشی . اما نوشته ام برای اونایی که فکر می کنند روزای خوبشون رو با بودن بامن از دست دادند .

۱- ما که رفتیم ولی مزد دستای ما این نبود /دل ما لایق این که بندازیش زمین نبود .

۲- حیف لحظه های خوبی که برات گذاشتم / حیف غصه ای که خوردم چون ازت خبرنداشتم

اما حرفی که تو جواب تمام نظرات بچه های خوبی که ازشون توقع نداشتم میتونم بگم : این است :

فرصت خوبیه شب که بشینیم دعا کنیم / نیازا ونذرای نداده رو ادا کنیم

هرچی کردیم ونکردیم بنویسیمش یه جا / سه چهارروزدیگه یه بار بهش نگا کنیم

دلامون بدجوراسیرعصرآهنی شدن / واسه زخم این غریبی طلب شفا کنیم

ما از اون دوبیت سعدی که بلدبودیم یه عمر / چی میدونیم به جز اینکه کمی ادعا کنیم

مهربونی همیشه نمی مونه ، امانته / نکنه تو حفظ این امانتا خطا کنیم

چی بودیم ، چی کردیم و فردا چه باید بکنیم / فکری ام برای جبران گذشته ها کنیم

بدی ها رو بسپریم دست فراموشی وبعد / مث یه قاضی خوب ،خوبیاروجداکنیم

بذاریم شبا همه خواب شقایق ببینن/ همه این کارارو باید من و شما کنیم

دنیامون میشه بهشت وماهمه فرشته ایم /اگه به تمام این قافیه ها وفا کنیم .

بچه های عزیز دلم : تابستون برای من هم شروع شد . پس لطف کنید ودیگه دنبال جواب نظراتتون نباشید . مخصوصا شما هایی که مثل یک زنجیر به هم وصل شدید تا هر چند وقت یک دفعه ای دلم رو به درد بیارید . متاسفم . چقدر دیرفهمیدم که دوست داشتنتون به چه قیمت گزافی برام تموم میشه .

 


موضوعات مرتبط: درددل های من ونامه های شما

تاريخ : سه شنبه بیست و سوم تیر ۱۳۸۸ | 21:4 | نویسنده : آمنه آقایی |
سلام . صبح نزدیک به ظهر تابستونیتون به خیر .

دوتا جمله می نویسم . خوب بهشون فکر کنید . شاید یکی از مخاطبینش شما باشی . اره . شما دختر گلم رو میگم . بعد از دیدن فیلم معلم نمیدونم چرا یهو هوس کردم این دوتا جمله رو بگم . حالا جمله ها رو بخونید .

محبت از هرکسی ساخته است اما هرکسی را یارای پاسخ دادن به آن نیست . (تولستوی)

محبتی که به انتظار پاسخ و پاداش به کسی روا می داری محبت نیست معامله است . (دانونزیو)


موضوعات مرتبط: درددل های من ونامه های شما

تاريخ : چهارشنبه هفدهم تیر ۱۳۸۸ | 11:26 | نویسنده : آمنه آقایی |
ماهدیس جان :

سلام . ممنونم که اومدی و بهم سرزدی . من نمیتونم هیچ توقعی از شما داشته باشم . چون یک معلم بودم و فقط وظیفه ام رو در قبال شما انجام دادم . اما شماها واقعا بهم لطف دارید . ممنون محبت های تک به تک شما هستم واز همین صفحه وب روی همه تون رو می بوسم . تابستون خوبی داشته باشی گل گلکم .

عزیز بی اسم من :

درساعت ۵۱/۴بعدازظهرروز سه شنبه ۹تیرماه اومدی وبرام نظر گذاشتی . یک عالمه ماچ وبوسه و آدمک نثارم کردی ولی اسمت رو ننوشتی . چرا ؟ کاش اسم قشنگتت رو میدونستم واینجا با اسمت صدات می کردم . ولی . خوب شاید این هم یه جورشه . مگه نه ؟ به هر حال هرکی هستی متشکرم . ممنون از ابراز لطف ومحبتت . نمیدونم باید به شماها چی بگم . اونقدر منو شرمنده محبت هاتون کردید که دیگر دارم غرق میشم . حالا باید یکی بیاد کمکم و منو نجات بده . شوخی کردم . دوستتون دارم . خوش باشی.



تاريخ : سه شنبه نهم تیر ۱۳۸۸ | 21:19 | نویسنده : آمنه آقایی |
بیتاخانم .

عزیز دلم . نمیدونم مریضیت چی است ؟ ولی امیدوارم که زودتر خوب بشی  بیتا جان ! مطمئنی که نظراتی رو که وارد وب خودت میشوند رو میخونی ؟ همین دیشب برات نظر گذاشتم . ضمن اینکه دقیقا میدونم که ۲۱ساعت پیش وبت رو به روز کردی . حالا چرا سر جنگ داری ، بماند .

حسنا خانم .

اختیار دارید . این حرفا چی است . مگه میشه شما رو فراموش کنکم مخصوصا با برنامه ای که روز گرفتن کارنامه اجرا شد . خوب . جدای از این حرفا الحمدلله حالت که خوب است ؟ تابستون هم که حسابس پروپیمونه تون کرده . امیدوارم تابستون خوبی رو داشته باشید .



تاريخ : یکشنبه هفتم تیر ۱۳۸۸ | 17:10 | نویسنده : آمنه آقایی |
تندیس عزیز . عسل عزیز .

تندیس جان . از خبری که خوندم خیلی خوشحال شدم . اصلا نمیتونم باورکنم که نویسنده های کوچولویی دوروبرم رو گرفته اند . به امید خدا کتابت چاپ میشود . کاش میتونستم چرک نویس های نوشته هات رو می خوندم . ولی عیب ندارد بعد از چاپ کتابت اصل کتاب رو می خونم . یادت باشد که ایمیلت رو برام ننوشتی . تو که نمیخواستی آدرس ایمیلت رو بنویسی برام ، احتیاجی به زدن نظر به شکل خصوصی نبود .

عسل جان . مطلبی رو که خوندی واقعیت بود . فقط تعداد کمی از شماها تونستید بفهمید که در پشت چهره خشن و سخت گیر خانم آقایی یک چهره دیگر هم هست ومی بایست که اون رو کشف کرد وفهمید . و عزیز دلم شما هم یکی از اون آدمک ها هستی . نوشته ای رو که پیشم داری به یادگار می موند . مطمئن باش . همینطور یادم می موند که وقتی گفتم لسع ، عکسش میشه عسل خودم . نمیدونم آرزویی که کردی چی بوده ولی از خدا میخوام اگر خیر هست و مصلحت خدا خودش برآورده کند برات .



تاريخ : شنبه ششم تیر ۱۳۸۸ | 21:57 | نویسنده : آمنه آقایی |
خدایا :

من گمشده دریای متلاطم روزگارم وتو بزرگواری .پس ای خدا! هیچ می دانی که بزرگوار آن است که گمشده خودرابه مقصدبرساند ؟

تاابدمحتاج یاری تو ، رحمت تو ، توجه تو ، عشق تو ، گذشت تو ، عفو تو ، مهربانی تو ، ودریک کلام ... محتاج توام .

خدایا ! مرا متبرک گردان تا عشق ورزیدن و خندیدن را بیاموزم تادرهمه موقعیت ها وشرایط زندگی بخندم وبدانم درهر آنچه روی می دهد نیکی نهفته است .

                                                            برگرفته از سالنامه کتیبه عشق


موضوعات مرتبط: درددل های من ونامه های شما

تاريخ : جمعه پنجم تیر ۱۳۸۸ | 18:2 | نویسنده : آمنه آقایی |
 

شب های بلند بی عبادت چه کنم   / طبعم به گنه کرده عادت چه کنم

گویند کریمی است گنه می بخشد    / گیرم که ببخشد از خجالت چه کنم 

امشب ملائک میزبان خانه های ما هستند . آنها را دریابیم .

امشب اولین  شب جمعه ماه رجب است و معروف به لیلة الرقائب . امشب شب آرزوها است . پس سر برسجاده دعا و نیایش می نهیم و هر آنچه میخواهیم از دوست می طلبیم .

                                                                                     التماس دعا



تاريخ : پنجشنبه چهارم تیر ۱۳۸۸ | 18:56 | نویسنده : آمنه آقایی |
تندیس جان . سلام .

حتما یکی از اون آدمک ها تویی . هرچند که به قولت عمل نکردی . یادت است روز آخری چی  گفتی ؟ بحث ایمیل و .....

اما تا حالا که هیچ میلی ازت دریافت نکردم . به هرحال دلم برای تو و مابقی بچه ها تنگ شده . دوستتون دارم .

امیدوارم که تابستون خوبی داشته باشی .

تندیس جان .

این جواب نظر بعدیت است که اینجا می نویسم . ایمیل خودت رو برام بنویس در بخش نظرات و بعد هم به شکل خصوصی ارسال شود رو بزن تا من هم یک امتحانی بکنم .



تاريخ : پنجشنبه چهارم تیر ۱۳۸۸ | 15:56 | نویسنده : آمنه آقایی |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.